من؟ من.

  • من.
  • من؟

اهم‌اهم. جدی باشیم.

  • من متولد اردیبهشت‌ماه هستم، من عاشق اردیبهشت‌ماه هستم.
  • من کلاس اول راهنمایی را در مدرسه‌ی نمونه دولتی خواندم.
  • من از مدرسه‌ی نمونه دولتی به خاطر تنهایی گریختم.
  • من آدمِ ترسویی هستم. نه، من عاشق دایره‌های امن زندگی‌ام هستم.
  • من عاشق آسمان و درخت و برگ و حیوانات هستم.
  • من متنفر از هرچیزی که بیش از چهار دست‌وپا داشته باشد هستم.
  • من بابت به دنیا آمدن و فرصت زندگی سپاسگزارم.
  • من از فشارِ زندگی رو به انفجار هستم.
  • من زیاد فکر می‌کنم.
  • من زیاد می‌خوابم.
  • من عاشق قهوه هستم.
  • من تیروئید کم‌کار دارم و قهوه برایم بد است.
  • من به سختی غذا می‌خورم.
  • من از پرداختن به خودم لذت می‌برم.
  • من در جلسات درمان درد و شعف را نوبتی تجربه می‌کنم.
  • من بدون نوشتن نمی‌توانم زندگی کنم.
  • من نمی‌توانم به درستی در نوشتن غرق شوم.
  • من عاشق کتاب و کتاب‌فروشی و کتاب خواندن هستم.
  • من برای کمی کتاب خواندن جان می‌دهم و نمی‌خوانم.
  • من عاشق امام زمان هستم.
  • من از به درستی عاشق نبودن وحشت دارم.
  • من آرزوی رفتن به نجف را دارم.
  • من در گرفتاری و ناخوشی سریع نامه‌ای به پدر علی‌ابن‌ابیطالب می‌نویسم.
  • من از تاریکی وحشت دارم.
  • من عاشق خیره ماندن به آسمان هستم، شب یا روز فرقی نمی‌کند.
  • من دوست دارم هرچیزی را با دست لمس کنم.
  • من دوست دارم از علت چیزهای مختلف و بی‌اهمیت سردربیاورم.
  • من دوره‌ی طراحی لباس مبتدی را گذرانده و مدرک دارم.
  • من دو دوره‌ی اسکیس را هم گذراندم ولی به نظر می‌رسد هیچ تاثیری نگرفته‌ام. چرا راستی؟
  • من دوره‌ی ساخت کالکشن را هم گذراندم.
  • من بعد از چهار دوره متوجه شدم به طراحی لباس آنقدری که انجامش بدهم علاقه ندارم.
  • من عاشق یوگا و حس چلانده شدن در یوگا هستم.
  • من عاشق فیلم و سریال‌هایی با موضوع پایان دنیا هستم.
  • من عاشق چای هستم.
  • من سه سال پشت سرهم به کلاس‌های مبتدیِ بسکتبال رفتم و سه سال موضوعاتی تکراری را یاد گرفتم و متوجه نشدم که باید به سطح جدیدی بروم.
  • من؟ من. من عاشق تراپی و درمان هستم.
  • من عاشق کشف و نگاه‌های جدید به شخصیت و روح خودم هستم.
  • من از نشستن در مکانی و نگاه کردن به آدم‌ها لذت می‌برم.
  • من از آدم‌ها متنفرم ولی عاشقشان هستم.
  • من از کمک کردن به آدم‌ها احساس آرامش می‌کنم.
  • من برای آینده قصد دارم روانشناسی بخوانم، فکر می‌کنید روزی جرعت کنم تراپیست شوم؟
  • من عـــاشق حرف زدن هستم. با دست و کلام به تصویر کشیدن داستان‌ها.
  • من. من در یک جمله چی هستم؟ من در یک جمله دختری در تلاش برای زندگی هستم.
  • من از کم آوردن متنفرم.
  • من از بیهوده زندگی کردن متنفرم.
  • من از عادی و معمولی بودن متنفرم.
  • من از مردن گیاهان متنفرم.
  • من از انسان‌های بدقول متنفرم.
  • من از بره‌لیسه‌ متنفرم.
  • من از خشم متنفرم.
  • من از هر شخصی که به قدرت دست و صدایی بلند کند متنفرم.
  • من گاهی از صدای خودم متنفرم.
  • من گاهی از قدرت کلامم متنفرم.
  • من از تنهایی متنفرم.
  • من بیش از چند ساعت تواناییِ در جمع ماندن ندارم.
  • من از گوش کردن به پناهیان و رائفی‌پور لذت می‌برم.
  • بی‌تـــی‌اس. من طرفدار بی‌تی‌اس هستم.
  • من در بی‌تی‌اس طرفدار نامجون هستم.
  • من عاشق صدای نامجون و تهیونگ هستم.
  • من از چرت و پرت استوری کردن لذت می‌برم.
  • من از مکالمه‌های عمیق راجع‌به درونِ انسان‌ها لذت می‌برم.
  • من شدیدن سرمایی هستم.
  • من دیپلم تجربی دارم.
  • من دختری که در مدرسه‌ی نمونه دولتی مرا مسخره می‌کرد هرگز نبخشیده‌ام.
  • من از انسان‌هایی که انسان‌ها را اسباب طنز می‌کنند متنفرم.
  • من خودم هم گاهی از انسان‌ها برای خنده استفاده می‌کنم. به نظرم بین بد و نامناسب بودن این طنز مویی باریک وجود دارد.
  • من موجودی شدیدن وابسته به رفیق هستم.
  • من بدون قهوه، پنجره‌ای که آسمان در آن مشخص باشد، رفیق، نوشتن، خواب و حس نگاه ربنا روی خودم حلبی‌ای بیش نیستم.
  • من وقتی به خوبی نخوابیده باشم انسان نیستم.
  • من علاقه‌مند به یادگیریِ یک‌دنیا مهارت، و تنبل برای استمرار فقط در یک چیز هستم.
  • من در پیتزا عاشق پپرونی هستم.
  • من اگر ماهی و تخم‌مرغ نبودند تا الان حتمن گیاه‌خوار شده بودم.
  • من عاشق غم و عشق هستم.
  • من؟ من. من من من. من عاشق تکرار هستم.
  • من عاشق نقاشی هستم ولی در آن مهارتی ندارم.
  • من عاشق ویالن هستم و سازش را هم خریده‌ام ولی هنوز برای یادگیری اقدام نکرده‌ام.
  • من با صدای سنتور زدن پدرم بزرگ شده‌ام.
  • من در خواننده های ایرانی بهنام بانی را دوست دارم.
  • من میانگرا هستم. می‌توانم ساعاتی را پرانرژی و خندان و پرحرف باشم و به آنی ساکت و آرام و نیازمندبه‌تنهایی شوم.
  • من از شناختن انسان‌ها بی‌اندازه لذت می‌برم.
  • من می‌نویسم اما نمی‌توانم توضیح بدهم که چطور چه چیزی را می‌نویسم.
  • من از معلم بودن یا تدریس کردن می‌گریزم.
  • من نگاه کردن به غروب را بیشتر از طلوع دوست دارم.
  • من به پایان خوب بیشتر از شروع قوی باور دارم.
  • من از تکرار کلمه‌ی من در ذهنم خسته شدم.
  • من در صورتم چشمانم و در جسمم دستانم را خیلی دوست دارم.
  • من عاشق هرچیزی مرتبط به خودم هستم.
  • من سخت تلاش می‌کنم تا هرچیزی که در خودم دوست ندارم را بپذیرم.
  • من برای دوست داشتن تک‌تک سلول‌های خودم سخت تلاش می‌کنم.
  • من در خانواده پدرم را بیشتر از هرکسی دوست دارم.
  • من گربه‌ها را دوست دارم.
  • من از اسب‌ها از نزدیک می‌ترسم، سرِ بزرگ و چشمانِ عجیبی دارند ولی از دور دوستشان دارم.
  • من عاشقِ نشستن در کافه و زل زدن برای ساعت‌ها حتا به یک نقطه هستم.
  • من هیچ انعطاف‌پذیری، انتقادپذیری، تواضع یا رویِ خوشی دربرابر افرادی که از عزیـــزانم انتقاد می‌کنند ندارم. مثلن پدرم. شما حقِ گفتنِ عیبی که خودم به آن آگاه هستم هم ندارید.
  • من از گوش کردن به سخنرانی‌هایِ دینی لذت می‌برم.
  • من شبِ اولِ قبرِ خود را به امام رضا(ع) سپرده‌ام.
  • من در رپرهای ایرانی یاس را دوست دارم.
  • من از گوش کردن به انسان‌ها و سبک کردنِ درگیری‌هایِ روحی‌شان، برای‌شان لذت می‌برم.
  • یادم رفته است بگویم اهل قمم؟ اهم. من اهل قم هستم. شهری کوچک که عاشق کوچکی‌اش هستم.