بود و نبودهای قرار:
قرار نبود بر روی زمین رهایم کنی.
قرار نبود نخم را تا این فاصله از خودت شل کنی، نباید اینهمه از تو دور میشدم.
قرار نبود تا این حد تنها باشم.
قرار نبود انسانها اینقدر عمیق زخمیام کنند.
قرار نبود دردها اینچنین بیتابم کنند.
قرار بود بغض که کردم زمین و زمان را به هم بدوزی.
قرار بود دور شدنم از تو در حد توهم باشد.
قرار بود وقتی به کودکی دستت را رها کردم تو پشت سرم بدوی که وقتی چرخیدم پشتم تو را ببینم.
قرار بود انسانهای اطرافم امانت دارت باشند و از من مراقبت کنند.
قرار بود صمیمی بمانیم.
قرار بود آغوشت برایم باز باشد.
قرار بود آشوبم در حد یک نیشخند باشد.
قرار نبود ناآرامی به درونم رسوخ کند.
قرار نبود اینقدر زود احساس پیری کنم.
قرار نبود عشق در وجودم اینچنین خار شود.
قرار بود جهانت برایِ من بچرخد نه من بچرخم و او بچرخد.
قرار بود یاریام کنی در بیدردی به سمتت بیایم.
قرار نبود نتوانم و به زور درد به سمتت بدوَم.
قرارمان این نبود خدایا.
قرار بود هر چه شد به حمایت و حفاظتت اعتماد کنم.
چه کسی اول قرار را بهم ریخت؟
4 پاسخ
چه خوب که هرروز پست میذاری.❤
چقدر خوبه که هرروز به سایتم سر میزنی❣️
نمیدونم ولی خب خیلی وقته قول و قراری نداشتیم باهم
منم