نمانی

گفتم لمسم کن. گفتی دستت را بگیرم کافی‌ست؟
گفتم کنارم باش. گفتی به وقت خواب عالی‌ست.
گفتم نیازت دارم. گفتی نیازت زیادی‌ست.
گفته هایم را شنیدی اما نفهمیدی.
من مانده‌ام و دهانی که از شنیده نشدن خسته‌است.
وجودم از کنارت بودن زده شده.
روحم از روحِ نامردت آنقدر زخم خورده‌است که جای سالم برایش نمانده.
قرار نبود نقطه ضعفم باشی اما شدی.
من نقطه قوتی ندارم و تو، اگر همینطور پیش بروی نقطه ضعفی خطرناک می‌شوی.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

  1. چه خوب که هروز داری پست می‌ذارررررری.
    این کامنتو یه‌بار دیگه هم گذاشتم، گمونم ثبت نشد ولی‌.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *