عاطفه‌پتوس

_باهم حرف بزنیم کمی.

+بزنیم. در چه موردی؟

_در مورد تمایلت به به‌چشم آمدن.

+مشکلی نیست.

بدم نمی‌آمد به چشم بیایم. بعضی‌ها به دنیا آمده‌اند که به چشم بیایند. و مسلما من بین آنها نیستم.

_بگو

+من به دنیا آمده‌ام تا مردم را از شدت شوک کلافه کنم.

به دنیا آمده‌ام که گوشه‌ای بنشینم و از آن گوشه مثل پتوس رشد کنم. پتوس. شاید علت علاقه‌ام به پتوس همین باشد.

من به دنیا آمده‌ام که از هر کوفتی درسی برایِ خودم بتراشم.

من به دنیا آمده‌ام که توجه جلب نکنم. گوشه‌ای بنشینم و انسان‌ها از کنارم بگذرند و مرا نبینند اما، معدود افرادی که مرا دیدند ساعت‌ها سرِ جای‌شان خشک‌شان بزند و به من خیره بمانند. زانوهای‌شان که درد گرفت به آرامی به سمتم قدم بردارند. خم شوند. احتمالا بعضی، بعضی برگ‌های ابلقم را نپسندند. برگ‌هایی را بکنند و دور بریزند و بروند.

بعضی هم خوش‌شان بیاید و برگ‌هایی بکنند تا برای خودشان بکارند تا پتوسی داشته باشند.

من خواستارِ آنهایی هستم که می‌آیند کنارم می‌نشینند و خودِ گیاه‌شان را نشان می‌دهند.

می‌آیند کنارم می‌نشینند و کاکتوس می‌شوند، محافظت می‌کنند. یا گلِ رز می‌شوند و توجه‌هایِ سطحی و عمیق به خودشان جذب می‌کنند.

من پِتوسم. عاطفه پتوس.

پ.ن:

وی موقع عکس برداری: جمع‌تر بشینید ببینم بچه‌ها.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

    1. اره والا😂. یادم نبود تو اینو قبلاً بهم گفتی.
      رقیه عجب چشمی داشتی که چند سال پیش اینو فهمیدی من تازه الان فهمیدمش ها😂🚶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *