بگذار جهان ببیند که چه بی چشم و رویی.
#
دراز میکشم و نیشِ مهرههایم باز میشوند.
#
قلبم را میفرستم به جستجوی مغز، از همان اولِ جاده درش را تخته میکند و به تخت مینشیند.
#
نشان کرده بود مرا
با حلقه ای به گوشِ قلبم#
گفتم سلام، گفت وسلام.
#
برود بمیرد هر آنکه نبیند عشقم به تو را
#
رفتم بزنم در گوشش آدم شود
انگشتانم بهم پیچید بشکن زدم رقاص شد
#
خواستم بمیرم، زنده ماندم.
خواستم بمیرد زنده ماند.
خواستم زندگی کنم.
خواستم جهان زیباتر باشد.
خواستم با او برقصم
مرا چرخاند و رفت
خواستم مرا بخواهد دیگری مرا خواست.
خواستم پر درآورم جهانی پر زد پرید.
خواستم راه بروم زمین خوردم.
خواستم بخندم لبهایم را گرفتند.
خواستم رویا ببافم حقیقت گلویم را جوید.
خواستم عشق را تجربه کنم خیانت رگم را برید.
خواستم خوابی آرام داشته باشم رویایِ خرس خوابم را برید.
خواستم لمسش کنم
لعنت به من
از خواب پرید
خواستم صدایش کنم
ای وای من
حنجره برید
خواستم قضاوت نکنم قاضی شدم.
خواستم نگاه نکنم دیدهبان شدم.
خواستمت ولی خواستنم گناه بود.
خواستم تشکر کنم زیر پایم خالی شد؟
خواستم نگاه نکرده خداحافظی نکنم
منتظرِ خداحافظی نشد
خواستم قاضی شوم، حاکم حکمِ قتلم را برید؟
خواستم بپرستمش.
خواستم شنا کنم دریا از شناگر برید.
خواستم خوشبخت باشد، چه بدبختیاش باشم چه خوشبختیاش.
خواستم بماند خواسته اش نماندن بود.
#جمله_نویسی_شبانه
آخرین دیدگاهها