نوشتن از تو، بیقرارم میکند.
حتی اگر یک جمله از تو بنویسم، مثلِ سوراخی که گوشهیِ پلاستیکِ پر از آب به هدف قطره قطره چکیدن ایجاد شده است ولی سوراخِ بزرگی باز شده و همهاش بیرون میریزد، حرف را از درونم میجوشانند.
پستِ به تو فکر میکنم بیقرارم کرد.
وقتی از تو مینویسم همه میگویند او کیست. هیـــس. به همه میگویم هیچکس. فقط منو تو میدانیم، نه تو هم نمیدانی، فقط من میدانم تو کی هستی.
به ذهن میآید چون متوهمی مجنون تو را در ذهن ساختهام، ممکن است، اما مهم نیست.
میدانی چی مهم است؟ منی که دوست داشتنت از من میسازد.
آخرین دیدگاهها