سوسک‌هایی که ذهنم می‌زاید

به نظر می‌رسد ذهنم از قدرتِ جذبِ بالایی برخوردار است.

تا قبل از آشنا شدن با رنه سینانی اصلا نمی‌دانستم جذب و ارتعاش و اینها چیست. با او آشنا شدنم همراه با آشنا شدن با قانونِ جذب و ارتعاش و نیرو و ذهن بود.

بعد از کار پیدا کردنم، همزمان با لبخندی زیرِ لب گفتم:« خدا داره رویِ خوشِ زندگی رو بهم نشون میده.»

و می‌شود گفت بعد از کار پیدا کردنم بود که حس کردم ارتعاشِ ذهنم بالا رفته است.

انگار پیدا کردنِ کار به من خوشی و عزتی نفسی را بخشیده بود که حالا من می‌توانستم هرچیزی را که می‌خواهم جذب کنم.

این جالب است. و خوب. ولی وقتی بد می‌شود که در شرایطی با مودِ روحیِ پایین قرار بگیری و مدام چیزهایِ منفی را به خودت جذب کنی.

عذابی‌ست که بیا و ببین.

مثلا؛ این روزها که انرژیِ روحی‌ام تبدیل به مردابی شده است اتفاقاتی که عصبی‌ام کنند رو به افزایش‌اند.

مثلِ سوسک‌ها.

هرگز از یاد نمی‌برم که مدتی هر بار به دستشویی می‌رفتم تصور می‌کردم سوسکی در دمپایی هست و پایِ من رویِ آن می‌رود.

بله. ط.لی نکشید که این اتفاق واقعی شد.

یا مثلا اینکه تصویرِ پسردایی‌ام که وقتی در راهِ مشهد بودیم، وسطِ حیاطِ خانه معلم ایستاده بود و سوسک رویِ سینه‌اش راه می‌رفت آنقدر در ذهنم من تکرار شد تا سوسک از رویِ گردنم رویِ سینه‌ام آمد و سینی با استکان‌هایش در دستم تکان خورد و تکان خورد و تکان خورد تا افتاد و استکان‌هایش شکست.

این روزها مدام تصور می‌کنم سوسکی به رختِ خوابمش راه خواهد یافت و تنم را دستمالی خواهد کرد.

این دفعه‌یِ سوم است که سوسکی در نیم متری‌ام را در حالِ این سمت و آن سمت رفتن با گوشه‌یِ چشم شکار می‌کنم و فریاد زنان از جا می‌پرم و او را از خواب می‌پرانم و عقب می‌روم.

زمین این روزها امن نیست. باید مثلث بالش‌ها و پتویم را به رویِ مبل انتقال بدهم تا بتوانم بخوابم.

اما اینطور که ذهنِ من پیش می‌رود، سوسک‌ها ارتعاش و انرژیِ ذهنِ دپرسم را می‌گیرند و از مبل هم بالا می‌آیند و تنم را لمس می‌کنند.

منحرف‌هایِ فرصت طلبِ انرژی پایین ندیده.

خدا سقط‌تان نمی‌کند که.

مرا از ترس به کشتن می‌دهد.

#مواظب_ارتعاش_خود_باشید

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *