دراز کشیدهام.
در همان اتاقِ دلگیرِ حسینیه در مشهد.
پنکهاش خاموش است.
نمیدانم در مورد چه موضوعی انتشار کنم که یادم میآید میخواستهام در مورد پنکه حرف بزنم.
پنکه.
معمولا از پنکه خوشم نمیآید.
صدا میدهد. تصویرش ترسناک است. و سواستفادهگر.
جلویِ چشمِ انسان خودش را مـــیچرخاند و از هوایِ اطرافت استفاده میکند و به تو بادی شدید را پس میدهد.
چرخی در هوا که هر لحظه ممکنه است خدا به وصالِ فرش برساندش.
مانعی برای وصالشان باشی و تو را چرخ و خورد کند تا به معشوق برسد.
از داشتههایت بگیرد و به تو با منت همان را پس بدهد.
شاید هم، نگاهم مشکل دارد.
او کیمیاگریست که هوایِ گرم و مزخرفِ اطرافت را با کیمیاگری به بادی نوازشگر تبدیل میکند.
نمیدانم.
نمیدانم.
پنکهی فلان فلان شده.
2 پاسخ
من چقدر پنکه سقفی رو دوست دارم. اصلن هر مدل پنکه رو زمینی باشه صورتم رو جلوش میگیرم و جلوش آواز میخونم
منم بچه که بودم جلوی پنکه زمینیشون اینکار و انجام میدادم.
عه عه عه.عوعوعو. آخیش یادش بخیر😂