ناامنی

نمی‌دانم می‌توانم چیزی که در ذهنم است را به درستی منتقل کنم یا نه.

نمی‌توانم چیزی که باعث شده است در عنوان بنویسم «نامنی» را بدونِ هیچ سانسوری بنویسم.

پس چی می‌نویسم؟
می‌نویسم که انسان در این جهان به چه کسی اول از همه اعتماد می‌کند؟

به کسی که او را به این جهان آورده است. با خود می‌گوید اگر به من علاقه‌ای نداشت مرا نمی‌آورد و اگر علاقه‌ای دارد پس برایم امن است.

آدمی هیچوقت به هیچکس به اندازه‌یِ خانواده اعتماد نمی‌کند.

آدمی بعد از بی‌اعتماد شدن نسبت به خانواده چشمانِ اعتمادش را از دست می‌دهد.

با اعتمادی کور در این جهان قدم برداشتن اصلا راحت نیست.

آدمی؟

آدمی نمی‌تواند دست از اعتماد به خانواده‌اش بکشد.

از شما سوالی می‌پرسم.

«اگر مادرتان ریز ریز در غذایتان دارویی را بریزد که شما را آرام آرام کور کند چی؟»

پ.ن: یاد سریال افسانه‌یِ دریایِ آبی افتادم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. آدمی بعد از بی‌اعتماد شدن نسبت به خانواده چشمانِ اعتمادش را از دست می‌دهد.
    با اعتمادی کور در این جهان قدم برداشتن اصلا راحت نیست.

    واقعا راحت نیست . خیلی وقتا خیلی ضربه ها رو همین خانواده بهت میزنن.

    پ.ن :افسانه ی دریای آبی رو نصفه دیدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *