از نگاه کردنِ مداوم به قلبم خسته شدهام.
این روزها انواعِ مختلفی از تپش را تجربه میکنم.
از این وضعش متنفرم. از نگاه کردن به آن، بررسیِ فرمِ تپشش و بعد جستجو برایِ علتِ این فرمِ تپش متنفرم.
خستهام. خستگی سرتاپایِ وجوذم را گرفته است.
غمگینم. غم اعتماد و عزتِ نفسم را مکیده است.
حرفهایِ سلنا گومز در گوشم زنگ میخورد:«برایِ افرادی که از نظرِ روحی درگیرن؟ از فضایِ مجازی فاصله بگیرن.»
میخواهم کمی خودم را به انزوا برانم. کمی عقبنشینی به عاطفهیِ سابق. کمی سکوت. کمی در خود فرو رفتنو
این روزها دوباره، از حرف زدن و لبخند زدن به انسانها خستهام.
این روزها انسانها، باز از آستانهیِ تحملم خارجند.
این روزها؟
اعلام میکنم که اندکی دستانم را باز میکنم تا کمی از رفتنیها بروند.
این از این. و نه بیشتر از این.
آخرین دیدگاهها