اگر فقط سه تا بغل برات مونده بود اونا رو تقدیم کیا می‌کردی؟

اگر فقط سه آغوش برایت مانده باشد، این سه آغوش را به چه کسی تقدیم می‌کنی؟

اولین سوالی که از خودم می‌پرسم:«آنهایی که نیاز دارند عاطفه، یا آنهایی که نیاز داری؟»

از دیشب ذهنم درگیر این سوال است.

با خودم می‌گفتم باید به انسان‌هایی تقدیم‌شان کنم که لایق باشند. نیاز داشته باشند. و بعد از رفتنم آسیب ببینند.

اشخاصی به ذهنم می‌آمدند. اما بلافاصله به این سوال می‌رسیدم:« اون شخص قدرِ چیزی که بهش دادی رو می‌فهمه؟»

خیر. نمی‌فهمد. نمی‌فهمند.

پس تنها کسی که با اطمینان یکی از آغوش‌ها را به او تقدیم خواهم کرد رقیه رشیدی است.

مطمعنم رقیه از رفتنم خیلی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. به آن آغوش نیاز خواهد داشت. و مهمتر اینکه او می‌تواند درست‌ترین رفتار را با چیزی که به او داده‌ام داشته باشد.

قدر می‌داند.

مطمعنم که می‌تواند آن آغوش را چند برابر کند و به چندین انسانِ دیگر با کیفیت و صداقتِ بهتری تقدیم کند.

چرا رقیه؟ نمی‌دانم. او به ذهنم رسید.

بعدی؟

بعدی. یک نفر را برایِ خودم به عنوانِ راز نگه می‌دارم و از او چیزی نمی‌گویم.

نفرِ سوم؟

نفرِ سوم را در خیابان راه می‌افتم، به انسان‌ها خیره می‌شوم، نگاهشان می‌کنم و سراغِ اولین شخص غریبه‌ای که طبقِ معمولِ همیشه با دیدنش دلم خواسته است بی هیچ دلیلی بغلش کنم و به او انرژی بدهم میروم. احتمالا در مطبی پیدایش کنم، یا گوشه‌یِ خیابانی نشسته، یا سرِ چهارراهی در تلاش است.

به او خواهم گفت:« این آخرین باریِ که من می‌تونم کسی رو بغل کنم. فکر می‌کنی بهش نیاز داری؟»

و از بالایِ چشمانم به چشمانش خیره می‌شوم. دنبالِ حسی که می‌خواهم می‌گردم. به محضِ اینکه مطمعن شوم نیاز دارد او را به آغوش می‌کشم.

رقیه. برایِ دیگران. برایِ انسان‌هایِ بعد از من. برایِ کسانی که بعد از من به آغوش نیاز دارند.

نفرِ دوم. برایِ خودم. که او را به آغوش نکشیده از دنیا نروم.

نفرِ سوم؟ برایِ شخصی که به آغوشی نیاز دارد. برایِ شخصِ خودش.

حالا چرا فکر می‌کنم بعدش می‌میرم؟

به نظرم آغوش معنایِ اصلیِ زندگی‌ست. آدمی که نتواند دیگران را به آغوش بکشد نمی‌تواند به درستی زندگی کند.

حیاتش معنایِ عمیقی ندارد. زندگی؟

زندگی برایم سراسر آغوش معنی می‌شود. آغوش.

به آغوش کشیدنِ بشریت. به آغوش کشیدنِ عشق. به آغوش؟

سمتِ غروبِ غم‌انگیز می‌روم؟

اهم اهم.

برای دلنوشته‌یِ سوزناک نشدنش باید پستی جدا را به این موضوع اختصاص بدهم.

«آغوش؟ زندگی برایِ من با آغوش معنا می‌شود.»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. عااااااااااطفه عااااااطفه من چی بگم خب بهتتتت
    اصلااااا قلبم از شدت ذوققققق مچاله شده
    گریم گرفته
    باورم نمیشهههه که انقدر من مهمم
    دوست دارم رفیققققق
    بغل محکم از اینجا به اونجااااااا

  2. عاطی چقدر قشنگ آخه نوشتی.
    چه موضوع جذاب و متفاوتی.
    کیف کردم.
    بغل کردن همیشه آرامش بخشه.
    اضافه آوردی منم هستم.❤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *