شخصیتِ عجیب؛ خودم

برایش زیاد پیش می‌آید که شخصی منزوی و عقب مونده خطاب شود.

برایش پیام می‌فرستد که در زمینه‌ی سلام و خداحافظی باید روی او کار کند؛ بهترین دوستش که از سوتیِ جدیدش در این زمینه شنیده است.

چرا که در این زمینه همیشه کوتاهی می‌کند.

معمولا انسان‌ها را از گوشه‌ی چشم گذرا و کوتاه نگاه می‌کند. تا مجبور نشود سلام نمی‌دهد و خداحافظی نمی‌کند.

نگاهی گذرا می‌اندازد وسر تکان می‌دهد و نگاه و کلامش جواب داده نشده می‌رود.

تا مجبور نشود با کسی وارد صحبت نمی‌شود.

و این از بیرون برای دیگران اینطور است که چه انسانِ بی‌فرهنگ یا حتی عقب مانده‌ای.

بارها مادرش کلام دیگران را در این باره که دخترش چقدر عجیب و عهد بوقی است به او منتقل کرده است.

که در جهانی که رسیدن به خود، شلوارهای کوتاه و مژه‌های کاشت مد است دختر او چرا حجاب می‌گیرد و سعی می‌کند خودش را بدونِ رژِ لب با لب‌های رنگ پریده بین دیگران جا بیاندازد؟

با این حال همچنان جمله هایی چون:« دخترت مریضه؟ چرا به خودش نمیرسه؟ نکنه افسردگی داره؟ به نظرم یه دکتر اعصاب ببریش بد نیست» به گوشش می‌رسد.

این دختر اما هیچکس به هیچ ورش نیست. اذیت نمی‌شود؟ می‌شود ولی با این حال علاقه‌مند است به جایی برسد که به هیچ چیز لنگ نماند.

به رژ لب یا به نشان دادن جسم. عاشق این است که در لباس هایی گشاد که کل بدنش را می‌پوشاند محو شود.

چرا این لباس‌ها به او احساس امنیت و راحتی می‌دهند؟ این خودش سوالی است که دختر این روزها حسابی درگیرش شده.

از چه حرف میزدیم؟ سلام و علیک.

دختری که تا مجبور نشود سلام نمی‌دهد، در استفاده از کلمات و جمله‌ها در سلام و علیک می‌لنگد و علتی برای این گریز پیدا نمی‌کند.

نه نه نه. او منزوی یا افسرده نیست، او پرحرف‌ترین در همه ی جمع‌هایِ دوستیِ خود است.

پس منزوی یا افسرده نیست.

وقتی چانه‌اش گرم شود از جمله‌ها تصاویری خلق می‌کند که هر انسانی در نهایت به او بگوید:« چطور این همه به همه چیز فکر می‌کنی و به همه چیز دقت می‌کنی؟»

شاید او علاقه‌ای به سلام علیک و گذراندن وقتش با سلام علیک ندارد.

او عاشق انسان‌هاست پس چرا علاقه‌ای به سلام علیک با انسان‌ها ندارد؟

شاید چون او از چیزهای سطحی حتی سلام علیک هم خوشش نمی‌آید.

نه این درست نیست. او سلام علیک را سطحی نمی‌داند.

پس موضوع چیست؟

بی‌حوصلگی؟ او باید حوصله به خرج بدهد، بنشیند و به این فکر کند که در جواب هر سلام و علیک و حال شما و چه خبرا چه چیزی بگوید که خود او باشد و جمله و کلماتی رایج و جاافتاده نباشد.

او از استفاده‌ی جمله‌ها و کلماتِ رایج و جاافتاده متنفر است.

در جواب سلام؟

سلام. حال شما خوبید؟

از او می‌پرسند حال تو چطور است؟

و متوجه شدم. موضوع همین است. او نمی تواند در جوابِ حال تو چطوره بگوید متشکرم سپاس. او در اکثر مواقع با جزئیات از بد و خوب‌های درونش مطلع است و از اینکه به همه‌ی آنها چشم ببندد و بگوید خوبم عاجز است.

وقتی از او بپرسند خوبی یا نه حالت در چه حال است او نمی‌تواند حالش را در یک کلمه خلاصه کند. او باید با حداقلِ جزئیات از حالش که اکثر مواقع انرژی‌های بد در آن غالب است بگوید. و این را باید به هرکسی بگوید؟ نمی‌تواند.

پس ترجیح می‌دهد با افرادی صحبت کند که می‌تواند به آنها از حالش با جزئیات بگوید.

#کارگاه_تمرین_نوشتن

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *