یلدای تو مبارک عاطفهی من. یلدای تو مبارک
«دو زن»
امروز از مجموعه داستانهای کوتاه مهشید امیرشاهی داستان «دو زن» رو خوندم.
داستان جالبی بود. زنی که دخترش همزمان با رفتن خدمتکارش دیوانه شده بود.
و بعد از چند ماه وقتی خدمتکار برگشت سفرهی دلشان پیش هم باز شد.
هر کدام از درد خود حرف میزنند. و هرکدام از درد خود میشنیدند.
جالب بود. اینکه ما وقتی به کسی گوش میکنیم هم، چیزی را برای خودمان برمیداریم. چیزی که به کارمان بیاید.
یادِ گفتههای پناهیان افتادم.
که خودخواهی ویژگیای مفید و سازنده است. برخلاف معنایی که بین انسانها جاافتاده، خودخواهی عاملی سازنده است.
خودخواهی دلیلِ مادری کردن یک مادر است. مادری که به اولادش محبت میکند و از خودش میگذرد، احساس مادریِ خود را ارضا میکند.
در نتیجه هربار که به دردهای دوستی گوش میدهم، برایم سوال میشود که شنیدن این دردها دقیقن کدام بخش از وجودم را راضی میکند؟
نامهای به؟
نامهای به کسانی که یلدا را تنها سپری میکند.
تصور میکنم کسی بخوابد تا زودتر بگذرد. شاید هم سعی کند لذت ببرد و برای خودش سفرهای بچیند. شاید برود پیادهروی. در شهر بچرخد.
شبهای یلدا خیابانها خلوتند یا شلوغ؟
میخواهم بگویم تنهایی به معنای نبودنِ کسی که با آن تخمه بشکنید نیست.
آدمی میتواند بین سی نفر انسان علتی برای عکس گرفتن با جمع نیابد.
آدمی میتواند با کسی کنار آتش تخمه بشکند ولی قلبش گرم نشود.
آدمی میتواند کسی را هم داشته باشد ولی غریبی با خودش او را تنها کند.
یلدای شمایی که احساس تنهایی میکنید یا تنها هستید مبارک.
آرزو میکنم خیلی زود قلبتان گرم شود. خیلی زودتر از یلدای بعدی.
آرزو میکنم حتی اگر کسی کنارتان نیست، کسی باشد که انارها را با آرزوی کنار او بودن بخورید.
آرزو میکنم؟
آرزو میکنم طولِ شبهایتان به خوشی یلدا شود.
آرزو میکنم کیمیایِ یلدا ساختن را کشف کنید.
آرزو میکنم؟
آرزو میکنم؟
آرزو میکنم برای من هم آرزوهای خوبی روانه شود.
چالشت؟
آزادنویسی، انتشار، مطالعه و ربنا انجام شده است.
تمام تلاشم را برای لذت بردن با خودم کردم.
به کسی که لایق است محبت کردم.
تخمه شکستم. انار خوردم. شیرینی و پشمک و ژله خوردم.
لباسی بلند و حنایی رنگ به تن کردم.
لبخند زدم.
لبخند زدم.
لبخند زدم.
خودم از خودم در شیشهی پنجره عکس گرفتم.
روز برایم سنگین بود. استعداد قَدَری برای افسرده بودن داشتم. چندباری را به سیاهیهای زندگیام فلشبک زدم.
در نهایت؟
تمام تلاشم را برای خوب بودن به کار بردم.
خوب بودم؟ نه آنقدرها. بد هم نبودم.
چون سیبی سرخ چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم.
رویِ سرخ و لکِ قهوهایام نوبتی و بینوبت رو آمدند و در نهایت چشم به راهِ خوابی باکیفیت هستم.
امید که به یلدای بعد نرسیده آباناری گرم بر قلب و رگهایم بجوشد.
آخرین دیدگاهها