در نهایت عشق چیست؟

نماز عشا را خوانده‌ام. تازه دو ساعت بعد از افطار بدنم به حالت نرمال برمی‌گردد. این یعنی روزه به من نمی‌سازد؟ فکر نمی‌کنم.

پای سجاده‌ی کوچک نشسته‌ام. خیره به دیوارِ سفید و پشتیِ پیش رویم سرم کج می‌شود. انگشتانم ذکر نمی‌گویند ولی شبیه ذکر گفتن به‌هم می‌پیجند.

سلول‌هایم را تک‌به‌تک حس می‌شوند. چیزی نمی‌گویند ولی باز می‌شوند. مثل یک سیاه‌چاله چیزی که نیست را به درون می‌مکند.

اسم وضعیت؟ «دلتنگی».

دمی عمیق می‌کشم. دلتنگی که عشق نیست. سختگیری‌ام پدر خودم را درآورده است.

از خودم عصبی می‌شوم. شاید هم دلخور.

دلتنگی عشق نیست. هورمون عشق نیست. تله عشق نیست. دوست داشتن شخصی چون نیاز به دوست داشتن داریم عشق نیست.

پس عشق چیست؟

اگر از روی تله و عقده‌ها کسی را دوست داشته باشی آن دوست داشتن قابل باور و بیان و تکیه نیست.

اگر به خاطر هورمون و عشق و نیاز کسی را دوست داشته باشی این دوست داشن قابل باور و بیان و تکیه نیست.

اگر چون شخص مهرطلبی هستی کسی را دوست داری یا چون دوست داشتنِ یک شخص را به سکل خاص دوست داری کسی را دوست داشته باشی تو خالص نیستی.

بنابراین. عشق و دوست داشتن واقعی چیست؟

همه‌ی این‌ها زیرمجموعه‌ی عشق و دوست داشتن‌ند. اگر هیچکدام معتبر نباشند، اگر به هر شاخه‌ی درخت عشق انگِ حرامی بزنیم و بشکنیمش، چه درختی چه شاخ و برگی؟

یک شاخه چون از نظر روانی بد است. یک شاخه چون از نظر جنسی مشکوک است. یک شاخه چون توهمی برای یک چیز دیگر است. یک شاخه چون ممکن است واقعی نباشد و توهم چشمانِ بیمار تو باشد دروغ است. همه را بچین.

درختی لخت و بی‌شاخه.

چه میوه‌ای، چه سایه‌ای، چه سبزی‌ای.

درختی را کاشته‌ای و مدام شاخ و برگش را می‌زنی. عذابی برای خودت و درختِ بیچاره.

در نهایت؟

در نهایت عشق چیست؟

کاش نظرتان را بنویسید.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

  1. اگه همه اینایی که گفتی عشق نیست
    پس عشق چیه؟
    ما همیشه تلاش می‌کنیم احساساتمون رو چیز دیگه‌ای بجز عشق بنامیم
    چرا همیشه تلاش می‌کنیم اسم عشق بهش ندیم؟
    چون می‌ترسیم؟
    نمی‌دونم شاید
    شاید به خاطر ترسه
    شایدم چون مطمئن نیستیم ازش
    شایدم چون از عشق یه چیز ماورایی ساختیم
    نمی‌دونم
    واقعا عشق چیه؟
    چه شکلیه ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *