رابطه چیست؟

من. من معمولان روابط عمیق زیادی ندارم. نداشتم.

تعداد انگشت‌شماری انسان در جهان وجود دارند که خود واقعی‌ام را به ان‌ها نشان می‌دهم. می‌دادم.

شخصیتِ برونگرا و پرحرف و رویایی و ریزبین و چموشی دارم. شخصیتی که همه‌پسند نیست و چون همه‌پسند نیست تصمیم گرفتک به هرکس نشانش ندهم.

چون بابتش سرزنش و مسخره می‌شدم تصمیم گرفته بودم خودم را فقط به افرادی که مطمعنم اهل تمسخر و سرزنش نیستند نشان بدهم.

فعل‌ها گذشته‌اند چون این روزها به تمسخر و سرزنش افراد اهمیتی نمی‌دهم. چون تعداد انسان‌هایی که به من اطمینان دادند شخصیتم دوست‌داشتنی است به انقدری رسید که خودم هم باورش کردم.

پس این روزها می‌توانند مرا مسخره کنند و یا سرزنش. من لبخند می‌زنم و در دل می‌گویم: «موضوع اینه که تو آدمش نیستی. فقط همین.»

 

من با آدم‌های امنم

 

من سکوت را با آدم‌های امنم بر نمی‌تابیدم. من دلم نمی‌خواست لحظه‌ای را در کنار انسان‌های امنم از دست بدهم. مدام حرف می‌زدم. مدام برون‌ریزی می‌کردم. مدام نظرشان را می‌پرسیدم. مدام از آن‌ها می‌خواستم که چیزی یا جایی را با توجه به نگاه مننگاه کنند تا ببینم نظر و نگاه آن‌ها چیست.

شاید چون دنبال تایید و اعتماد به خودم بودم. و این روزها که به اندازه‌ی کافی به خودم اعتماد دارم آرام‌ترم. با ارامش و بدون شک و تردید به خودم کنار انسان‌ها می‌نشینم و سکوت می‌کنم.

به حرف‌های انسان‌ها گوش می‌کنم و تغیرات صورت یا لحنشان را زیر نظر می‌گیرم.

قبلن از برون‌ریزی لذت می‌بردم این روزها از سکوت و دریافت. لذت می‌برم. لذت می‌برم اما آن‌ها عادت ندارند.

انسان‌های امنِ اطرافم به اینکهه من ساکت باشم و اتفاقی در زندگی‌ام بیوفتد و بلافاصله به آن‌ها نگویم حس خوبی نمی‌گیرند. حس می‌کنند غمگینم. یا پنهان‌کاری می‌کنم.

چرا از این‌ها حرف زدم؟ موضوع رابطه بود؟

چون دیشب با سول و موچولو کنار یکدیگر نشسته بودیم. من سکوت کرده بودم. غمگین یا دلخور نبودم اما ترجیحم سکوت بود. گفتند چرا حرف نمی‌زنی و من مجددن یادآوری کردم که وقتی من حرف نمی‌زنم دورهمی‌ها لنگ می‌ماند و خوش نمی‌گذرد.

آن‌ها هم با غرورم جدی برخورد کردند که خودت را شاخ نپندار ما بدون حرف زدن تو هم خوشیم.

غرور نبود، دلخوری بود. ولی خب. به سکوتم ادامه دادم.

بحث آن‌ها به سمت روابط رفت. به اینکه دوستان بسیاری در مدرسه داشته2اند که رابطه‌شان با آن‌ها خیلی خوب و سالم بوده است اما ادامه پیدا نکرده است.

یکی دلیلش را عدم تمایل خودش می‌دانست. یکی می‌گفت اصلن متوجه نشده است که آن‌ها را رها کرده.

من به مهتا فکر می‌کردم. مهتا. مهتا. مهتا.

اعتراف می‌کنم که بین دوستانم او را خیلی متفاوت دوست داشتم. داشتم. فعل گذشته است. این روزها عادی دوستش دارم.

نمی‌دانم علت اصلی‌اش چه بود. علت متفاوت دوست داشتنش. خیلی کاریزماتیک بود؟ او شبیه رویاهای من بود؟ من تشنه‌ی شخصی مثل او در زندگی‌ام بودم؟ نمی‌دانم.

تنها چیزی که می‌دانم این است که او بخشِ خیلی جدی‌ای از روح مرا در ان زمان لمس می‌کرد. و چون خیلی عزیز بود ولع من برای نزدیکی و داشتنش زیاد بود.

او اما نمی‌توانست جوابگوی این ولع باشد. به نظر من نمی‌توانست در بند وابسته شدن دیگران به خودش باشد. شاید هم این عطشم به او را بیشتر می‌کرد.

درست است درباره‌ی انسان‌ها اینطور حرف بزنیم؟

نمی‌دانم.

در هر صورت از جایی به بعد غرور و منطقم به ولعم غالب شد و ارتباطم را با او قطع کردم. و با این حال هرازچندگاهی که یادش می‌افتادم و دلتنگش می‌شدم خودم را محدود نمی‌کردم.

چند روز پیش دوباره با او صحبت کردم. کاملن عادی. بدون ان عطش عجیب. با یکدیگر صحبت کردیم و هیچ حس خاصِ شدیدی نداشتم.

از هم‌صحبتی با او خوشحال شدم. او هنوز هم مثل سابق بود. پر از هیجان و تلاش. من ولی منِ سابق نبودم.

انگار دو رابطه را با یک انسان تجربه کرده بودم.

 

رابطه اگر سالم باشه خودش از خودش مراقبت می‌کنه

 

دیشب در کانال تلگرامم نوشتم: «رابطه اگر … خودش از خودش مراقبت می‌کنه. 1. سالم 2. لازم 3. قسمت 4. پویا»

به نظر من رابطه سبیه چرخی چند بعدی است. پنج یا شش چرخ با سرعت و فرم‌های متفاوت که همه در یکدیگر پیچیده‌اند و هرکدام با سرعت مخصوص به خودشان می‌چرخند تا رابطه پیش برود.

چرخ‌های اعتماد، صداقت، تلاش، نیاز، اعتراف و غیره. همه‌ی این چرخ‌ها باید در سلامت حداقلی مختص خودشان باشند تا رابطه نمیرد.

به محض بیماریِ یک چرخ شاید نه سریع ولی آرام‌آرام چرخش چرخ‌های دیگر هم به مشکل می‌خورد و باز هم آرام‌آرام نه سریع، چرخ رابطه به مشکل می‌خورد و متلاشی می‌شود.

اگر هر چرخ سریع‌تر یا کندتر از سرعت مناسب خودش حرکت کند. یا درجه‌ی چرخشش تغییر کند.

در نتیجه رابطه برای من چرخی چند بعدی است. به نظر شما در یک رابطه چه چرخ‌هایی وجود دارند که رابطه را حفظ می‌کنند؟

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

  1. بعضی ها رو متفاوت دوست داری ولی بعد برات عادی میشن چقدر زیاد اینو تجربه کردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *