شب قدر

این روزها موضوعات زیادی برای پست‌های سایت به ذهنم می‌رسد ولی سعی می‌کنم طبق اصولی پیش بروم.

چیزی را که به نسبت بقیه اصلی‌تر است منتشر کنم در حالی که قبلن برعکس بودم.

اصلی‌ها را در کانال تلگرام منتشر می‌کردم و فرعی‌ها را در اینجا. الان تصمیم گرفته‌ام اصلی‌ها در اینجا منتشر شوند.

پس در کانال تلگرامم فقط یک جمله در وصف شب قدر می‌نویسم و در برابر همه‌ی موضوعاتی که کل روز می‌خواستند به سایت وارد شوند مقاومت می‌کنم.

 

چه کاری؟

 

در شب قدر چیکار می‌کنیم؟

قرآنی برمی‌دارم. سجاده‌ی بنفشم را پهن می‌کنم و با شی‌ای که قرار است کل سال برایم یادآور آن شب باشد پای سجاده می‌نشینم.

دعای جوشن کبیر می‌خوانم که در این دعا خواندن اولویت و تمرکز بر معنای فرازهاست.

هر سال دنبال فرازی می‌گردم که آن سال متفاوت درکش می‌کنم و بیشتر دوستش دارم و بیشتر وصف حال من است. در حین دعا خواندن هم هرازچندگاهی نگاه و توجهم را روی آن شی برمی‌گردانم.

بین دعا و قرآن به سر ذکر می‌گویم و اعمالی که برای آن شب نوشته شده است انجام می‌دهم.

بعد قرآن به سر و چک کردن ارتباطم با ائمه.

تا آخرین ثانیه‌های هوشیاری قبل از خواب به خودم یادآوری می‌کنم که شب قدر است و نباید از ربنایم غافل شوم.

 

واقعن چه می کنی؟

 

روحم را به حالت کارخانه برمی‌گردانم.

شب‌های قدر ازز حیاتی‌ترین شب‌های سال در زندگیِ من‌ند. شب‌هایی که غفلت از آن‌ها کل سالم را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

شب‌های قدر را باید بیدار باشم. باید زورم را بزنم که به ربنا وصل شوم. باید دعا بخوانم. باید با دستانم به زمین و اسمان اشاره کنم و فرازهای مرتبط به خالق بودن خدا را بخوانم.

باید؟ باید حداقل تلاشم را بکنم.

در شب‌های قدر من روحم را به خدا عرضه می‌کنم. روحی که در یک سال گذشته چیزهایی را از سرگذرانده. می‌تواند غم باشد، درد باشد، خشم یا خوشی باشد.

می‌تواند سفری باشد که طبیعت را بهتر دیدم. می‌تواند دعوایی باشد که قلبم را ریش‌ریش کرد. می‌تواند هر چیزی باشد. هر چیزی که بر عاطفه گذشت. بر امانت ربنا.

امسال به او از تکتک روی پا ایستادن‌ها گفتم. از زانو زدن‌ها. از ریش شدن‌های قلبم که هیچ سالی اینقدر عمیق تجربه‌اش نکرده بودم. و از شادی‌ها. از واقعی‌ترین شادی‌ها و خوشبختی‌هایی که در سال گذشته تجربه کردم.

همه را به ربنا نشان دادم.

در سال گذشته با تراپی دردها و حقیقت‌ها و زخم‌های خیلی عمیقی را دیده بودم. در سال گذشته از همیشه قوی‌تر و مستقل‌تر بودم. این حس را داشتم که زیر این حجم از فشار هر لحظه استخوانم از کاسه‌ی زانو خارج می‌شود.

در حین دعا خواندن و گریه کردن متوجه شدم یک‌سری ریزگرد، غبار و ماسه بین شیارهای مغز و اطراف پرزهای روحم جمع شده است. و این مناجات و این دعا خواندن این ریزگردها را از شیارها و پرزهایم زدود.

شب قدر دیداری‌ست سالانه با ربنا. با کیفیت. با اهمیت. برای تجدید قوا که بتوانم به زندگی برروی زمین ادامه بدهم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

  1. سلام عاطفه جان
    «در حین دعا خواندن و گریه کردن متوجه شدم یک‌سری ریزگرد، غبار و ماسه بین شیارهای مغز و اطراف پرزهای روحم جمع شده است. و این مناجات و این دعا خواندن این ریزگردها را از شیارها و پرزهایم زدود.» اینجاشو چقدر قشنگ گفتی. ان‌شاالله امسالت پر از اتفاقات خوب باشه و نگاه خدا رو همیشه توی لحظاتت حس کنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *