از دنیا نترس؟

هرگز نتوانستم نگاهِ غم‌زده و غمگینِ خودم را به درستی ببینم ولی؛ تواستم غم و ترس را در نگاهِ کسی که نگاهش را می‌شناختم ببینم.

غم. ترس.

وقتی از حالِ بدِ دیشبش برایم گفت بلافاصله گفت که بغض کرده است و چشمانش براق‌تر از قبل شدند.

بلافاصله دستانم را برایش باز کردم:« بیا بغلم.»

از رویِ زمین بلند می‌شود، مثلِ من می‌نشیند و مرا بغل می‌کند.

گویی هر کداممان خودمان را بغل کرده‌ایم.

دستم را به کمرش می‌کشم و در حالی که از آینه به خودمان خیره‌ام با صداقتی در کلام می‌گویم:« عزیز دلم. تو عزیز منی. عزیزم.»

کلمه‌یِ دیگری به ذهنم نمی‌رسد. دخترخاله‌ام بی‌خبر از علتِ بغل کردنمان به ما می‌پیوندد. ماجرا بدونِ اشک و اشک‌ریزی تمام می‌شود. و باز منم و ذهنی که موضوعی برایِ چفت شدن به آن دارد.

کلِ زمانِ ورزش و بعد از برگشتن به خانه ذهنم درگیرِ او می‌ماند.

درگیرِ چشمانی که غم و ترس را در خود غرق کرده‌اند. یا غم و ترس چشمانش را در خود غرق کرده‌اند؟

چه فرقی می‌کند؟

فرقی می‌کند یا نمی‌کند. چیزی که مهم است مغزِ من است که موضوعی تازه برایِ چنگ زدن و نوشتن دارد.

انسان‌ها بدونِ اینکه بدانند یا بخواهند بیشترین ارتباط را با خودشان دارند.

واو عاطفه، چه جمله قصاری؛ معلوم است که آدمی بیشترین ارتباط را با خودش دارد:/

متوجهم. تا اینجا نرمال است. ولی نرمال‌تر این است که ما بیشترین آسیب‌ها را هم از خودمان که بیشترین ارتباط را با آن داریم می‌بینیم.

و نرمال‌تر اینکه ما از کسی که بیشترین آسیب را می‌تواند به خودمان بزند بیشترین گریز را داریم.

همیشه می‌گویم:« خدایا از من در برابرِ خودم مراقبت کن.»

و این نرمال‌ها غیرعادی‌ترین عادی‌هایِ جهان‌اند.

شاید اگر همان اول که فهمیدیم ما بیشترین ارتباط را با خودمان داریم، «بیشترین‌عادیِ» بعدی را نیاز به نگاه و صحبت و توجه به خودمان بذاریم، کار به بیشترین آسیب را خودمان به خودمان می‌زنیم نرسید.

این می‌تواند بیشترین کمکی باشد که در کلِ زندگی‌مان به ما شده است. توجه به اولویت‌بندیِ بیشترین‌هایِ مرتبط به خودمان در زندگی.

ما بیشترین ارتباط و برخورد را با خودمان داریم. پس بیا و به جایِ انکار و گریز از خودی که برخورد با آن سخت است، راهِ سخت را در پیش بگیر و بیشترین وقت را اختصاص بده به خودت، تا کمترین آسیب را از خودت ببینی و بیشترین سود را از خودت ببری.

آدمی وقتی از خودش غافل می‌شود چیزی که بیشتر از خودش دریافت می‌کند ضرر است و چیزی که بیش از هر چیزی می‌جوید سود دریافت کردن از دیگران است. بیشترین سود را از دیگران دریافت کردن.

در نهایت نامه‌ای به تو که به وقتِ بغل کردنت خودم را در آغوشم حس کردم:

« تو انقدر زیبا، قابلِ اطمینان و لایقی که من آن اشک را در چشمانت اضافی‌ترین اشکِ جهان دیدم.

تو انقدرها که فکر می‌کنی غمگین نیستی و غمت آنقدرها که بترسی ترسناک نیست.

از خودت و غمت غمگین نشو نترس.

در چشمانش خیره شو، بعدِ برجسته‌ات را بیدار کن و با غرشی از جا بلند شو.

که به تو غرش می‌آید ولی کز کردن نه.

من همیشه در کنارِ تو خواهم بود حتی اگر روزی تو در کنارم نباشی. پس حتی اگر روزی غریبه بودیم هم آنقدری غریبه نمی‌شویم که نتوانی غم‌هایت را به من بگویی.

می‌توانی با اطمینان صدایم کنی، بدونِ لحظه‌ای تردید. می‌توانی از من بخواهی به تو گوش کنم. یا می‌توانی از من بخواهی تو را در آغوش بگیرم که؛ اغوشت در آغوش کشیدنِ خودم است.

دوستت دارم رفیق.»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *