چالش صد روزه

کاملن جدی می‌خواهم چالش را عوض کنم. کاملن جدی.

در دوره‌ی اول «سایت نویسنده» استاد کلانتری برای تکلیف گفتند چالشی را انتخاب کنیم و صد روز درباره‌ی انحام کاری پست منتشر کنیم.

اعتراف می‌کنم که انتخاب قبلی برای چالش و نوشتن از آن مناسب نبود. دلم نمی‌اید پست‌هایش را پاک کنم، نمی‌دانم پاک خواهم کرد یا نه. می‌دانم که می‌خواهم چالش را عوض کنم. همین.

از روز اولی که استاد گفتند کاری را صد روز انجام دهید می‌دانستم که باید سراغ داستان بروم. می‌دانستم. ولی از آن فرار می‌کردم. پرداختن به داستان را مدام به زمان دیگری موکول می‌کنم. نمی‌دانم چرا.

جمله‌ای که توسط رنه سینانی در مغزم حک شده است مرور می‌شود: «اون بخشی که بیشتر از همه ازش می‌ترسید؟ به اون بخش بپردازید.»

و من از داستان و داستان‌نویس بودن می‌ترسم.

 

صد روز صد داستان

 

داستان. داستان. داستان داستان داستان. داستان؟ بله داستان. داستان؟ داســتــان.

داستان جاری‌ترین وجودی موجود در اطراف من است. اطراف من؟

اطراف همه. همانطور که در کتاب حیوان قصه‌گو گفته شده بود «ما مثل ماهی که در آب با داستان احاطه شده‌ایم.»

حیوان قصه‌گو بود؟ چرا ادبیات؟ با این حافظه می‌توان نویسنده بود؟ حیوان قصه‌گو بود. و با هر حافظه‌ای می‌توان نویسنده بود.

صد روز از صد داستان می‌گویم. صد داستان. داستانی خلاصه یا مفصل شرح داده می‌شود. نظرم را درباره‌ی آن می‌گویم و احساسم را.

احساس بی‌ربط به منطق و نزدیک به من است. نظر باید منطقی با توجه به اندک علم و تجربیاتم باشد نه؟

داستان‌هایی از خودم. داستان‌هایی از مجموعه داستان‌های کوتاه مهشید امیرشاهی. داستان‌هایی از چخوف. و داستان‌هایِ فیلم و سریال‌هایی که دیده‌ام و در من تاثیری گذاشته‌اند. شاید هم تاثیری نگذاشتند. داستان بدون تاثیر می‌شود؟ ببینیم می‌شود یا نه؟

در درونم سلول‌های شوق و شعف و ترس و فضولی پرواز می‌کنند. درست همین لحظه؟ سرشار از هیجانم.

 

مزیت‌ها؟

 

مزیت این کار برای من پرداختن به سبک و موضوع و رشته‌ی موردعلاقه‌ام است. از این‌که قرار است فیلم‌های زیادی ببینم. داستان‌های جدید زیادی را حتا شاید دوباره بخوانم هیجان‌زده‌ام.

کنجکاوم ببینم چطور می‌توانم از چالشِ چیزی که مستقیم یا غیرمستقیم عاشقش هستم دست بکشم. جا بزنم.

مزیت خواندن این پست‌ها برای شما؟

شاید اسمی از داستانی نویسنده‌ای کارگردانی آشنا باشد و بتوانید اینجا به اطلاعات مناسب‌تری از آن@ها دست پیدا کنید.

شاید شما هم به داستان کوتاه و فیلم و سریال علاقه داشته باشید.

 

جا نزن عاطی

 

در قبلی اعتراف کرده بودم که هیچ چالشی را با موفقیت و استمرار انجام نداده‌ام، اینجا دوباره اعتراف می‌کنم که به درستی هیچ چالشی را تمام نکرده‌ام.

این چالش برای من نه تنها اهمیت ناموسی دارد که: «این یکی رو دیگه گفتی عاشقشی. افراد بیشتری هم ممکنه بخوننت. جا زدنت واقعن رذالتِ عاطی.»

بلکه اهمیتِ عشقی و شخصیتی و روانی و خودشناسی و هر کوفتی که به خودم ربط داشته باشد هم دارد.

باید این کار را برای خودم انجام دهم. مرتبط به فیلم و سریال و این‌ها هم هست و می‌تواند برایم آسان باشد.

پس؟

نمی‌گویم هرگز نباید جا بزنی که تو یک لجبازِ احمقی. دست به لج کردنت برای خودمان و چهارچوب و بایدها حسابی ورزیده و چابک است. می‌گویم این هم فرصتی که می‌گفتی کاش بالاخره کاری را بدون اجباری مستمر انجام بدهم تا اعتمادم به خودم بیشتر شود.

بفرمایید. فرصت. ببینم چه می‌کنی.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *