شب قدر
این روزها موضوعات زیادی برای پستهای سایت به ذهنم میرسد ولی سعی میکنم طبق اصولی پیش بروم. چیزی را که به نسبت بقیه اصلیتر است منتشر کنم در حالی
من و مد
مد و من. من و مد. عجق. عجب؟ عجب؟ ماجرای من و مد به فرارم از نوشتن برمیگردد. مادر من هیچوقت از نوشتن و نویسنده بودن خوشش نمیآید. طبق
قد کشیدن درد دارد
معدهام کمی درد میکند. نفسهایم تنگ و باریک و کشیدهاند. مطمعنن بلافاصله بعد از اینکه احساس خوشحالی کنی تخریبگری وارد خوشحالیات میشود. امروز در مسیر برگشت از مرکز به
در ذهن مدام با تو حرف می زنم
حرفهای زیادی برای گفتن به تو دارم. گفتن در اینجا. ولی نمیدانم چرا این روزها مهر سکوت بر زبانم خورده است. به دل نگیر. در ذهن مدام با تو
بیخوابی
بیخواب میشوم. امشب شبِ یکشنبه پنجم فروردین و صبح دوشنبه ششم است. بیخواب میشوم. همه بیرون بودند. یک ربع به یازده به رختخواب رفتم. عمیق خوابم برد. یک ربع
رابطه چیست؟
من. من معمولان روابط عمیق زیادی ندارم. نداشتم. تعداد انگشتشماری انسان در جهان وجود دارند که خود واقعیام را به انها نشان میدهم. میدادم. شخصیتِ برونگرا و پرحرف و
دستهها
- جلساتِ درمان (13)
- خدا (12)
- راهپیما (1)
- شعر (4)
- فشن (2)
- مدنویسی (2)
- وبلاگ (189)
- آزادانه (107)
- برای مادرم (1)
- توسعه فردی (22)
- چالش (20)
- داستان (42)
- فیلم سینمایی (2)
- مصاحبه (1)
- مطالعه (7)
- مقاله (15)
- نامه (17)
- یادداشتنویسی روزانه (68)
آخرین دیدگاهها